دربان حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع)
دربان حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع)

دربان حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع)

صفای دربانی حرم آقای مهربون 22

 

روز سه شنبه 1393/04/03 باز توفیق نوکری در حرم آقای مهربون بهم داده شد .

صبح حدود ساعت 6 به حرم مطهر رسیدم . پس از مراسم خطبه ، در مراسم غبارروبی حرم مطهر شرکت کردم . طبق معمول سعی کردم صدای مراسم رو براتون ضبط کنم اما متأسفانه کیفیتش خوب نبود و لذا در وبلاگ قرارش ندادم .

عصر قبل از اینکه به حرم مطهر مشرف بشم ، پیامکی از یکی از دوستان وب که اتفاقا از خدام حرم مطهر و ساکن تهران هستند ، دریافت کردم که از دیدنش ناراحت شدم .

ایشون در پیامکشون فرموده بودند که دختر گلشون مریض هست و برای شفاش التماس دعا داشتند . لذا بهتر دیدم در اینجا مطرح کنم تا همه با هم دست به دعا برداریم و برای شفای عاجل ایشون و همه مریضهای شیعه و مخصوصا منسوبین کسانی که این سطور رو میخونند دعا کرده و هفت بار سوره مبارکه حمد رو بخونیم .

عصر حدود ساعت 17 به حرم مطهر رسیدم . بعد از مراسم غبارروبی عصر ، در آسایشگاه مراسمی داشتیم و در طی اون به مناسبت روز اصناف به هشت نفر از همکاران کشیک که جزو اصناف هستند بعنوان یادبود هدایایی داده شد

ساعت حدود 19:15 توفیق زیارت نیابتی رو داشتم .

ساعت 21 به محل خدمتم در جلوی کفشداری 2 در صحن انقلاب رفتم . حدود ساعت 22:30 اون خانم قمی که با اخلاص تمام در راه زیارت اون خانواده عاشق آقا ( پست " مهمانان ویژه آقا " ) قدم برداشته بودند و حالا خودشون به پابوسی آقای مهربون مشرف شده بودند ، تشریف آوردند .

ایشون برام دو هدیه ارزشمند سوغاتی آورده بودند . اولین هدیه که بسیار بسیار ارزشمند هست ، تکه ای از پارچه مخصوص غبارروبی ضریح مطهر حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) هست . لازم به ذکر هست که ایشون توفیق نوکری در حرم مطهر حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) رو دارند و این پارچه متبرک مربوط به غبارروبی هفته گذشته ضریح مطهر خانم حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) است .

دومین سوغاتی باارزش ایشون ، سوغات خوشمزه قم ( سوهان ) بود که برای خودم و بقیه همکشیکامون زحمت کشیدند و آوردند .

ساعت 24 وقتی پستم تموم شد سر راه رفتن به آسایشگاه ، به سقاخونه رفتم و از آب گوارای اون نوشیدم و برای همه تون دعا کردم

ساعت 3 مجددا به سرپست رفتم . شلوغی حرم مطهر در اون ساعت شب هم زاید الوصف بود . بعد از نماز صبح مشغول قدم زدن در محل خدمتم بودم که دیدم دو خانم بهم نزدیک شدند در حالی که یکی از اونها بشدت اشک میریخت . وقتی به دستش نگاه کردم دیدم کبوتری در حال جون دادن روی دستش هست . ایشون با لهجه ترکی مطلبی رو میگفت که من نفهمیدم و فقط بصورت کلی فهمیدم که میگفت اون کبوتر یکدفعه از بالا به پایین افتاده و ایشون دنبال راهی میگشت تا هرطور شده جون اون کبوتر رو نجات بده ولی متأسفانه مشخص بود که اون کبوتر مریضه و لحظاتی دیگه بیشتر زنده نیست

حدود ساعت 4:30 دو خادم کوچولوی آقا رو دیدم . اونها یه دختر و پسر 6 و 4 ساله بودند که با دقت تمام مشغول مرتب کردن قرآنها و کتب ادعیه بودند . خب منم بنا بر وظیفه به هر کدوم یه شکلات دادم که خداروشکر خنده رو بر لبان کوچولوشون نشوند .

حدود ساعت 4:55 نقاره ها به صدا دراومدند و طبق معمول بلافاصله توجه همه زائرین به اون سمت جلب شد و عده ای با شنیدن اون صدای ملکوتی به راز و نیاز با آقا پرداختند و عده ای نیز با گوشیشون مشغول ثبت خاطرات شدند .

در همون حال متوجه دو خانم شدم که با شروع نقاره زنی رو به نقاره خونه نشسته اند و یکی از اونها به نقاره خونه چشم دوخته بود و دائما اشک میریخت و با آقای مهربون نجوا میکرد . نکته مهم این بود که در تمام بیست دقیقه ای که نقاره زنی ادامه داشت ایشون چشم از اون برنداشت و در حال راز و نیاز با آقا و اشک ریختن بود .

آفتاب که طلوع کرد نقاره زنی هم متوقف شد . هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که دیدم عده ای از خانما که معلوم بود بصورت اردویی با هم مشرف شده بودند ، از رواق مبارکه دارالولایه خارج شدند و پرسیدند : نقاره زنی تموم شد ؟

وقتی جواب مثبت دادم همشون ناراحت شدند . منم دلداریشون دادم و عرض کردم : عصر باز قبل از غروب آفتاب نقاره خونه به صدا درمیاد .

در آخرین لحظات خدمت امروزم ، دختر خانمی اومده بود و راجع به خدمت در حرم مطهر سؤال کرد که براش سه شرط اولیه " تحصیلات بیشتر از دیپلم و سکونت در مشهد و تأهل " رو همراه با دلیلشون گفتم . با این صحبت من ایشون ناراحت شد . ولی بعد براش گفتم که خدمت به آقا فقط در این لباس نیست و میشه همه جوره به آقا خدمت کرد و بعدم جریان اون دوتا خادم کوچولوی آقا رو که صبح دیده بودم گفتم .

ایشون وقتی این حرفها رو شنید خوشحال شد و رفت تا با تمام وجود به آقا خدمت کنه .

دیروز وقتی اومدم که این پست رو بنویسم دیدم یه پیام از اون خانمی که هفته پیش با خانواده شون مشرف شده بودند و در پست " مهمانان ویژه آقا " در موردشون نوشته ام ، رسیده که بهتر دیدم اینجا بذارمش تا همه بخونید

************************

السلام علیک یا غرییییییییییییییییب الغربا....
السلام علیک یا امام رئوف که دوست نداری اشک چشمان زائراتو ببینی
سلام عزیز امام رضا اقای خادم
سلام به همه ی دوستان عزیز
1 هفته هستش که از اومدنمون میگذره داغ دلم تازه شده هنوزم قادر به حرف زدن نیستم خانوادم فیلم ها و تصاویری رو که از حرم گرفته بودنو دارن نگاه میکنن اما من فقط دارم اشک میریزم بی سروصدا اونا دارن میگن و میخندن و از خاطرات مشهد و حرم میگن من دلم اینجا دوام نمیاره فقط نگاشون میکنم و اشک میریزم هرچی ازم میخوان حرف بزنم اما زبانم باز نمیشه و فقط گریه فقط اشک چشم فقط بغض گویای حالمه البته اونم نه کامل چون به شاه خراسان قسم هیچکس از دلم خبر نداره جز خودش هیچکس از دردایی که رو دلم سنگینی میکنه خبر نداره جز خودش هیچکس از غوغایی که تو دلم برپاست خبر نداره جز خودش

شما و خانوادم هیچوقت حال منو نمیفهمین هیچوقت من نمیتونم وضعیتمو با حرفام به شما ثابت کنم این امامه که حتی اگه یه کلمه هم به زبانم نیارم تا اخر همه حرفامو خونده حتی اگه اشکم هم سرازیر نشه از بغضی که تو نگاهمه همه دردامو فهمیده من الان هم نمیتونم حال خودمو بهتون بگم من الان فقط دارم اشک میریزم و یه اتیشی تو دلم به پاست
یا امام رضااااااااااااا
دیگه این بغض داره خفم میکنه دیگه نمیتونم چیزی بگم
فقط التماس دعا 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد