ساعت 8:16 صبح 29 اسفند 1392
روز 29 اسفند ماه روزی استثنائی برایم بود چرا که آقای مهربون اجازه داده بودند بیشتر از روال عادی توی حرم باصفاشون نوکری کنم . در حقیقت آقا عیدیم رو پیشاپیش دادند .
صبح طبق معمول همیشه مراسم خطبه و غبارروبی داشتیم . البته با اومدن زائرای باصفای آقا ، مراسم غبارروبی با شکوه بیشتری برگزار شد . مداحی مراسم غبارروبی که تموم شد میخواستیم غبارروبی کنیم که باران رحمت الهی شروع شد و هنوز چند قدمی بیشتر غبارروبی نکرده بودیم که بالاجبار برگشته و با دعای پایانی مداح محترم مراسم تموم شد .
بعد از مراسم غبارروبی به آسایشگاه رفتم . مطالب تابلوی اعلانات آسایشگاه نظرم رو جلب کرد و چون جالب بود ازش عکس گرفتم .
صبح هنوز حرم مطهر نسبتا خلوت بود و همانطور که در عکسها مشخصه هر چه زمان میگذشت رفته رفته بر جمعیت افزوده میشد .
از ساعت 10 تا 12 توفیق خدمت در ورودی صحن قدس از سمت بست شیخ بهایی رو داشتم . بدلیل انجام تعمیرات در مسجد گوهرشاد و همچنین قرق بودن رواق امام خمینی ( ره ) ، صحن قدس و مسجد گوهرشاد به آقایان اختصاص یافته بود و بعضی از خانمها ناراضی بودند که با توضیحات ما قبول میکردند که کار درستی انجام شده و با اینکار از اختلاط زن و مرد جلوگیری شده .
حدود ساعت 10:30 یه آقایی اومده بود و با خوشحالی میگفت امسال سی و ششمین سالی هست که زمان تحویل سال در حرم آقا هستم . چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که دیدم پیرزنی عصازنان که معلوم بود وضع مالی زیاد خوبی نداره اومده و میگه : از آقا خواستم شصت سال بیام پابوسشون و تا حالا 59 ساله اومدم و فقط یک سال دیگه بیام ، با آقا بی حساب میشم . میگفت : هر سال میرم شاه عبدالعظیم و از ایشون پول میگیرم و میام زیارت آقا . من هیچی ندارم و ناتوان هستم و این عصا رو هم آقای احمدی نژاد بهم داده ....
و من مونده بودم در برابر اینهمه خلوص و پاکی و بی آلایشی و ارتباط قشنگ و زیبا بین او و آقا چی بگم .
بعد از رفتن پیرزن ، هنوز در افکار خودم غرق بودم که یه آقایی اومد و با یه حرارت خاصی میگفت : ظرف یک روز از مریوان طلبیده شدم و اومدم پابوس آقا .
میگفت : صبح روز 27 اسفند که به محل کارم رفتم بهم یه نامه دادند و گفتند باید ظرف یک روز خودتو به مشهد برسونی و من با پیکان خودم رو یه روزه رسوندم اینجا .
همچنین وقتی ایشون دید در جواب سؤال یکی از زائرین در باره چگونگی دریافت غذا از مهمانسرای حضرت ، گفتم که در حقیقت باید خود آقا اجازه بدهند و باید از خود آقا بگیرید ، گفت : من سال گذشته به اتفاق پسرم به حرم مطهر مشرف شده بودم . وقتی ظهر بعد از نماز از رواقها خارج شدیم بوی غذا به مشامم رسید . با خودم گفتم کاش میشد از غذای متبرک حرم نصیب و روزی ما هم بشه . در همین افکار بودم که یه خانمی اومد جلو و بدون اینکه چیزی بپرسه و حرفی بزنه ظرف غذا رو به ما داد و رفت . من تا اومدم بفهمم که چی شده و کی بوده ، اون خانم رفته بود .