دربان حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع)
دربان حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع)

دربان حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع)

صفای دربانی حرم آقای مهربون 19


          
عذر خواهی : با توجه به فرارسیدن سال خمسی من و لزوم انبار گردانی شرکت ، در دو هفته اخیر نتونستم " صفای دربانی حرم آقا " رو بنویسم و حالا که به لطف الهی انبار گردانی تموم شده به تدریج این پست رو قرار میدم . بدیهی است بعلت گذر زمان مقداری از خاطرات اون ایام فراموش شده و لذا از همه شما عذرخواهی میکنم .

جمعه 1392/01/08

صبح حدود ساعت 7 به حرم مطهر رفتم . بعد از مراسم خطبه برای صرف صبحانه به آسایشگاه رفتیم . ( بعلت برگزاری دعای ندبه ، مراسم غبارروبی برگزار نشد )
معمولا هنگام صرف صبحانه اگر از روحانیون محترم کسی باشه از صحبتهاشون استفاده میکنیم . اونروز آیة الله صالحی خوانساری که سابقه دوستی با یکی از همکاران کشیکمون رو دارند و برای زیارت به مشهد اومدن بنا به دعوت ایشون به آسایشگاه اومده بودند . ایشون صحبتهای خوبی فرمودند که از بین اون صحبتها سه مطلب رو براتون عرض میکنم .
1) ایشون میگفتند : شاه عباس صفوی وقتی پیاده به مشهد اومد تصمیم گرفت چند لحظه ای هم که شده خدمت در حرم آقا امام رضا ( علیه السلام ) رو انجام بده . لذا شروع کرد به اصلاح فیتیله چراغهای حرم مطهر ( اون زمان از چراغهای فیتیله ای برای روشنایی حرم استفاده میشد و هر چند ساعت یکبار باید سر فیتیله رو اصلاح میکردند تا نور بهتر بشه ) در همین اثنا شیخ بهایی این شعر رو سرود :

هر شام و سحر ملائک علیین          آیند به طواف حرم از خلد برین
مقراض به احتیاط زن ای خادم
           ترسم ببری شهپر جبریل امین
            
شاه عباس که این رو شنید به شیخ بهایی گفت : این شعر رو روی کاغذی بنویس تا در کفنم بگذارم و به نوکری حرم آقا افتخار کنم .
2) حضرت آیة الله بهاءالدینی ( ره ) چندین سال پیش برای زیارت به حرم آقا امام رضا ( علیه السلام ) مشرف شدند . ایشان وارد صحن امام خمینی ( ره ) ( رواق امام خمینی فعلی ) میشوند . وقتی ایشان گنبد زیبای حضرت را میبینند همانجا بر زمین افتاده و صورت را بر زمین گذارده و چند قطره اشک ریخته و زمین را بوسیده و برمیگردند . وقتی به ایشان میگویند : چرا به حضور حضرت شرفیاب نمیشوید ؟
میفرمایند : کجای ایران حضور حضرت نیست ؟ من میخواستم در قم آستان حضرت رو ببوسم . من رو آوردید اینجا . من بیشتر از این جرآت نمیکنم جلو بروم
3) یکی از مسئولین آستان قدس برام تعریف کرد که چند سال پیش کارخانه ای از آلمان برای آستان قدس رضوی وارد کردیم . سه نفر مهندس آلمانی برای آموزش و تحویل تکنولوژی به مشهد آمدند .
یک روز این سه نفر رو برای گردش به اطراف مشهد بردیم . در برگشت وقتی از جلوی حرم مطهر رد میشدیم چشم اینها به گنبد و گلدسته های حرم مطهر افتاد . پرسیدند : اینجا چیه ؟
گفتیم : اینجا قبر یکی از اولیای الهی هست
گفتند : میشه ما رو ببرید اونجا تا ببینیم ؟
گفتیم : آره و به حرم مطهر رفتیم . یکی از این مهندسین سر در گریبان و غمناک بود . وقتی وارد صحن انقلاب شدیم در مورد سقاخانه پرسیدند و براشون توضیح دادیم .
اون دوتا مهندس مشغول تماشا بودند ولی نفر سومی هی اینطرف و اونطرف رو نگاه میکرد تا چشمش افتاد به پنجره فولاد . پرسید اینجا چیه و اینا کی هستند که خودشون رو اینجا بستند ؟
گفتیم اینا کسانی هستند که دکترها جوابشون کردند و اومدن اینجا خودشون رو بستند تا آقا عنایت کنند و شفا بگیرند .
گفت میشه منم ببندید به اینجا ؟ گفتیم : جسارته
گفت : نه جسارت نیست . لطفا این کار رو بکنید
ما هم طنابی تهیه کرده و اون مهندس آلمانی رو به پنجره فولاد دخیل بستیم . اونم شروع کرد با زبان آلمانی با آقا درد دل کردن .....
چند لحظه ای نگذشته بود که دیدیم گوشیش زنگ زد . بعد از اینکه با اونطرف خط صحبت کرد دیدیم در حالی که اشک میریخت طناب رو باز کرد و شروع کرد به بوسیدن در و دیوار حرم مطهر
ازش پرسیدیم چی شده ؟
گفت : من 20 ساله ازدواج کردم . یه دختر 18 ساله دارم که فلجه . اون رو پیش همه دکترها بردم و همه گفتند به هیچ عنوان خوب نمیشه
وقتی شما گفتین اینجا قبر یکی از اولیای الهی هست ، من به ایشون گفتم : آقا من شما رو نمیشناسم ولی اگه شما از اولیای الهی هستین میدونین من کی هستم و مشکلم چیه . پس لطفا مشکلم رو حل کنید . هنوز داشتم با آقا درد دل میکردم که همسرم زنگ زد و پرسید : تو کجا هستی ؟ براش گفتم که اینجا هستم
گفت : خوشحال باش که الان دخترمون از جاش بلند شد و راه رفت .....
و بعد از اون زمان تا الان هر ساله این خانواده با هدایای گرانقیمت به مشهد میان و آقا رو زیارت میکنند
            

                   
حدود ساعت 9 برای کاری به صحن آزادی رفتم . چند لحظه ای اونجا منتظر بودم . به ذهنم رسید که از صحن آزادی تا حالا براتون عکس زیادی نگذاشتم . لذا این عکس رو از اونچا براتون گرفتم
                 
             
بعد از ظهر حدود ساعت 18 سر پست رفتم . محل خدمتم ایوان طلای صحن جمهوری اسلامی بود . نام ایوان طلا که میاد دل آدم میلرزه . همه حرمهای معصومین ( علیهم السلام ) در عراق و ایران ایوان طلا دارند ولی حرم مطهر امام رضا ( علیه السلام ) تنها حرمی است که 3 ایوان طلا داره . ایوان طلا در صحنهای انقلاب و آزادی مخصوص ورود خانمهاست و دلخوشی آقایون برای ورود از ایوان طلا فقط ایوان طلای صحن جمهوری است .
حدود ساعت 20 مشغول خوش آمد گویی به زائرین عزیز آقا بودم که چند جوان عاشق آقا اومدن . وقتی نگاه کردم دیدم یکی از اونا گردنبند " فروهر " توی گردنش هست .
گفتم : میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم ؟
معلوم میشد تقریبا میدونه برای چی میخوام بگم و لذا خیلی خوشش نیومده ولی در عین حال با خوشرویی گفت : بفرمایید و بعد هم اومد جلو و بقیه دوستاش هم دورمون حلقه زدند
گفتم : این گردنبندی که استفاده میکنید میدونید نشانه چی هست ؟
با حالت اعتراض گفت : این نشانه فروهر ، نشانه ایرانی بودن ماست
گفتم : این نشانه ، علامت مذهبی زرتشتیهاست که متأسفانه به اشتباه به نام نشانه ایرانی بودن داره تبلیغ و ترویج میشه .
گفت : خب باشه . مگه چه عیبی داره مگه حضرت زرتشت پیامبر خدا نبوده و مگه ما پیامبران قبلی رو قبول نداریم ؟
گفتم : چرا قبول داریم ولی میگیم پیامبر اسلام خاتم پیامبران هستند و دین خدا رو کامل کردند و خب وقتی دین کامل هست دیگه پیروی از ادیان ناقص معنی نداره . از طرفی ادیان دیگه ای که الان وجود داره تحریف شده هستند و اون چیزی نیستند که پیامبرشون آورده و از طرف دیگه آیا شما دیدید که مسیحیها یا زرتشتیها از علائم اسلامی استفاده کنند ؟
گفت : نه
گفتم : پس چرا ما برای اونا تبلیغ کنیم . وقتی دین کامل اسلام وجود داره و خودمون هم مسلمون هستیم چرا برای ادیانی که ناقص و تحریف شده هستند تبلیغ کنیم ؟
خلاصه بعد از چند دقیقه صحبت دیدم گردنبندشو جمع کرد و گفت : راستش من باید در مورد اینکه این علامت مال زرتشتیهاست تحقیق کنم ولی به احترام اینکه با خوشرویی بهم گفتین الان جمعش کردم . و بعد ادامه داد : راستش چند دقیقه قبل که می اومدیم یه آقایی اومد جلو و با تندی گفت اینو درش بیار و خلاصه برخورد بدی داشت و من تصمیم گرفته بودم به لج اونم که شده درش نیارم . ولی الان که دیدم شما منطقی باهام صحبت کردین جمعش میکنم تا در موردش تحقیق کنم .
بعدم همشون با گرمی خداحافظی کرده و برای زیارت آقا راهی شدند .
چند دقیقه بعدش چند جوون باصفای دیگه اومدن که وارد بشن . وقتی بهشون خوش آمد گفتم ، یکیشون اومد جلو و گفت : میخوام یه هدیه بهتون بدم و بعد چند بیت شعر در مورد آقا امام رضا ( علیه السلام ) رو با صدای بسیار زیبا خوند .
          


صبح شنبه حدود ساعت 6 میخواستیم مراسم غبارروبی رو شروع کنیم ولی نقاره زنهای حرم مطهر در حال نواختن بودند و باید تا هنگام طلوع آفتاب صبر میکردیم .
نواختن نقاره که تموم شد حاج آقای الهی مداحی رو شروع کردند . جاتون واقعا خالی بود . با توجه به خیل عظیم زائرین باصفای آقا و معنویت ذاتی مراسم غبارروبی و عشق اونا به این مراسم و همچنین نزدیکی ایام شهادت حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) ، معنویت این مراسم دو صد چندان شده بود . اتفاقا حاج آقای الهی در مداحیشون ماجرای عنایت آقا امام رضا ( علیه السلام ) به اون مهندس آلمانی رو تعریف کردند . جاتون واقعا خالی بود که ببینید چه غوغایی به پا شده بود . اصلا وقتی صحبت از کرامات معصومین ( علیهم السلام ) به میان میاد دل همه میلرزه و ناخودآگاه اشک همه سرازیر میشه
                

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد